Page 20 - Navidenou-Arzhang No 24
P. 20

‫دورۀ اوّل‪ ،‬سا ِل س ّوم‪ ،‬شمارۀ ‪ ،04‬خرداد و تیر ‪2422‬‬  ‫ارژنگ دوماهنامۀ ادبی‪ ،‬هنری و اجتماعی نویدنو‬

                                                             ‫که آن کلا ِغ آوارۀ پایانِ ق ّصهها‬

                                                    ‫به خانه میرسد‪.‬‬

                                                    ‫کسرایی ادامه میدهد‪:‬‬

                                                    ‫از رودکی تا نیما‬

                                                    ‫همه‪ ،‬شب بود ُو به شبها‬

                                                    ‫سخن جز به غم نمیرفت‬

                                                    ‫و اینک من خات ِم شاعرا ِن پیش میر‬

                                                    ‫آخرین شمعِ به صبح رسیدۀ این ش ِب یلدا‬

                                                    ‫شادی و سرور را َبشارت میآورم‪.‬‬

                                              ‫☘☘☘‬
‫اکنون که تصویری روشن از سیاوش کسرایی داریم و آنرا در فص ِل مشترکِ تحوّلِ شعرِ اعتراض‬
‫پوینده و متعهّد به شعرِ سازنده و آگاهانندۀ مسلّح به جهانبینی سوسیالیستی باز مییابیم‪ ،‬از زبا ِن‬

                                       ‫خودش این معراج را در آسما ِن شعر و ادبِ کشورمان بشنویم‪.‬‬

‫زبانِ کسرایی زبانِ "آینهکاری ظریف و رازناکی است که ُکنهِ پیامِ شاعر را در تصاویرِ تودرتو و نقشهای‬
‫تعمیمپذی ِر خود نهفته است‪ ".‬مهرگان میافزاید‪" :‬مخاطبِ چنین هنری نه آنقدر که به او میدهند‪ ،‬بلکه آنقدر‬

                                                                  ‫که خود بر میدارد‪ ،‬به چنگ میآورد"‪.‬‬

‫کسرایی به ادای دِینِ شعرِ معترض و تصویرگر رنج و پلیدی ارج مینهد‪ ،‬لیکن بهدنبالِ کارآیی و بُ ّرندگی‬
‫میگردد‪ .‬کسرایی یک نیمۀ خود را و در این غالب‪ ،‬شعرِ پیشاز عُروجِ سوسیالیستی را‪ ،‬شعرِ حقیقتجو و‬
‫رئالیستی و ن ّقاد میداند که خواسته است و توانسته است که اشکِ شناخت از واقعیتِ تلخ را در چش ِم توده رنج‬
‫برافروزد‪ .‬لیکن تول ِد خود را در کالبدِ شعری نوین میبیند که در ستیغِ خشمِ تودهها باز نایستد‪ .‬او بقیه و ادامۀ‬
‫راه را میجوید و آنرا جز در سِ ُترد ِن این اشک‪ ،‬به سرانجام رساند ِن این خشم و بهقو ِل خودش بهخانه رساند ِن‬

                                        ‫"کلاغِ آوارۀ" پایانِ ق ّصۀ رنج و محنتِ انسان نمیشناسد‪ .‬او میگوید‬

                                                    ‫پس از من شاعری آید‬

                                                    ‫که اشکی را که من در چش ِم َرنج افروختم‬

                                                    ‫خواهد سِتُرد‪.‬‬

‫او به خواننده هشدار میدهد که زینهار اگر مفتونِ نالهها گردد‪ ،‬زینهار اگر به آن بسنده کند‪ ،‬زینهار اگر ناله را به‬
                  ‫فریاد و فریاد را به پنجههای نیرومندی که گلوی نغمههای درد را در خود فشارد‪ ،‬بدل نکند‪:‬‬

                                                    ‫پس از من شاعری آید‬

‫کلیدِ اوّل از چهل کلید ‪09‬‬
   15   16   17   18   19   20   21   22   23   24   25