Page 14 - Navidenou-Arzhang No 26
P. 14
دورۀ اوّل ،سالِ سوّم ،شمارۀ ،26مهر و آبان 1401 ارژنگ دوماهنامۀ ادبی ،هنری و اجتماعی نویدنو
من میمیرم ،و دانایی را نمیشود ُکشت!
باز خوانی فیلمنامه طومار شیخ َشرزین ،اثر بهرام بیضایی
خسرو باقری
گَه ملحد ُو گَه دهری وُ کافر باشد
گَه دشمنِ خلق و فتنهپرور باشد
باید بِ ِچ َشد عذابِ تنهایی را
َمردی که ز عص ِر خود َفراتر باشد.
شفیعی کدکنی
فیلمنامۀ طومار شیخ َشرزین ،از میانههای
داستان آغاز می شزود .ز زبانِ ک زه ِن ب زهرام
بیضایی در این اثر به او کمک می کند که گذشته را حکایت کند تا داستانِ امروز را بازگوید .مضمو ِن فیلمنامه و
فرمِ آن در پیوندی دیالکتیکی قرار میگیرند تا شاهکاری در فیلمنامهنوی زسی بیافرین نزد .ز زبا ِن بی ضزایی در ا زین
فیلمنامه گوا ِه آن است که زبانِ فارسی از چه قابلیتهای شِگر ِف فصاحتی و بلاغتی برخوردار است .گرچه بی از
بیست سال از انتشار این کتاب گذشته است ،ا ّما از آن ،نه اثری سینمایی آفریده شده ،و نه به سالنهای ن مزای
راه یافته است .و این اندوهی است گرانبار ،بس گرانبار.
در میدان ،میان آیند و روند هر روزه مردمان ،فراشی با دبه چوبی از دکه ای بیرون مـی دود ،از برا ـبر
تخت روانی می گذرد که از آن صاحب دیوان پیاده می شود(.ص)۷
این صحنه نخست فیلمنامه ،بلافاصله به تصویربزرگ میدان و حیاط کتابخانه پیوند می خورد .ک سزانی زنخ زهای
رنگین هنوز خیس را در آفتاب بر تخته بندها می آویزند؛ کسانی دیگر لوله های چرم خام را از قاطرها پایین می
آورند و یکی را هم بر دو همین فرا می گذارند .فرا از طا نمای دروازه می گذرد و به ح زیاط کتابخا نزه
وارد می شود .آنجا صحافان و وراقان به کار جلد و تذهیب گران به کار نق و نگارند .در آفتاب حیاط ،بر طناب
ها ،طومارها آویخته اند و در همه جا ،کاسه های رن و الیاف رنگی دیده می شوند و برخی از الیاف ها در دی
بزرگی می جوشند و با رن ها می آمیزند .فرا دیگری همیانی از الواح را کنار حوضی زمی آورد زکه ب شزویند.
کمی آن سوتر ،ناظرانی ،طومارها را کنترل می کنند ،بعضی را به آت می سپارند و بع ضزی دی گزر را در خری زطه
های نو می اندازند .فرا دبه چوبی حاوی روغن را به یکی از ناظران می سپارد و لوله چزرم زبر دو ،دور مزی
شود .ناظر روغن در آت می پاشد ،آت بالا می گیرد و طومارها را خاکستر می کند.
من میمیرم ،و دانایی را نمیشود ُکشت! 13