Page 18 - Navidenou-Arzhang No 26
P. 18
دورۀ اوّل ،سا ِل س ّوم ،شمارۀ ،26مهر و آبان 1401 ارژنگ دوماهنامۀ ادبی ،هنری و اجتماعی نویدنو
چون طاغی و باغی و مبدع و ملحد و کافر و امثالش و حتی یکی نیافتم در ستایش سخن نو!(ص )16اما
در مجلس تحقیق ،عالمان ،شیخ شامل ،شیخ مقبول ،شیخ تائب و شیخ سالم برخی آرام و محتاط ،اما بی
تر خشمگین و غوغاگر و بی تاب ،برخی بر مصطبه ها و برخی ایستاده یا بی قرار ،ک تزاب دارنا مزه زشرزین را بزه
فرمان امیر کنکا می کنند که آیا این تصنیف از مردی تابع است یا منکر؟ (ص :)1۷گویند ا یـن ک ـتاب
طعنه ای است به "بارنامه" این بنده که آداب تشرف دربار است و بارگاه اولیا...ع قـل را شـبیه ـکرده
است به درختی که از آن شاخ و برگ و میوه و سایه حاصل آمده است...آنچه خلاف است با تعلی ـمات
مدارس سلف ،در آن به کرات یافتیم!(ص)1۷
شرزین به اتا تحقیق که شباهت شگفتی با دادگاه های انگیزاسیون دارد ،فراخوا نزده مزی شزود ،در زحالی زکه
نصیحت استاد جوزانی بدرقه ا می کند :من جای تو بودم سکوت می کردم ،یا ـعذر گ ـناه مـی گ فـتم.
شرزین پسر روزبهان ،زندگی تو اینک به موئی بسته!(ص)18
عالمان بر گرد شرزین ،نشسته یا ایستاده اند .پرس های آنان چونان رگبار بر شرزین فرو می بارد :این ناا هـل
کتابی در علم جهالت نوشته است .اگر حاصل این همه ،رد بوریحان و بوعلی است ،پس پاره کنید این
کتاب مستطاب را! ...آیا کناس و خباز و مقنی اند ماخذ این اراجیف؟ آنان از بزرگان و اولیا به حقیقت
نزدیک ترند؟ ...گفته اید همه یکسانند ،و اگر مردان شمشیر زنند و زنان دوک نشین ،از آن روست که
آنان مشق شمشیر می کنند و اینان مشق دوک .گفته اید این ها همه از ممارست است و نگف تـه ا ـید
ناشی از ذات خلقت! ...دارنامه را داری باید کرد و صاحبش را بر آن آویخت!(ص)21-18
استاد جوزانی هم در این میان می کوشد با این یا آن توجیه ،تیزی شمشیر عالمان را کند ک زند :من ـجای تـو
بودم سکوت می کردم؛ آسمان پسر مهربان ری کناری را به یاد آر! ...شرزین اما دست پدر همسرش را
می گیرد :جمیل را به شما سپردم ،و روزبهان پسرم(.ص)20
در این لحظات هولناک ،نیروی زندگی ،شرزین را بر آن می دارد که شاید با دروغی جان خود را برهاند و ک تزاب
را هم از خمیر شدن نجات د زهد :به خدا که در راست ،هیچ فایده نیست ،و من ـبه درو غـی ،ز ـندگیم را
خریدم(.ص )22از این رو کتاب را به بوعلی سینا نسبت می دهد تا جهل و دنباله روی عالمان را زحداقل بزرای
خود آشکار ک زند :جسارتا بشنوید :دارنامه از من نیست ...دارنامه کتابی ـبود در ـماترک ـپدر و م هـین
استادم -که خدایش جا در جنان کناد -مسوده ای از استاد بوعلی رحمه الله ،که به شخص خویش به
او سپرده بود تا نسختی کند ،و چون به ایزد تعالی پیوست در کارگاه پدر بنده ،روز بهان ،بر آن ـگرد
فراموشی نشست .سال پیرار مرا فرمود تا بیاض کنم و من می کردم ،تا او نیز بگذشت و از او جز آه و
اسف نماند و من با خود گفتم از من نامی ماند .سرلوحه کتاب بستردم و نام کم تـرین ـخویش بـر آن
نقش کردم و خدمت امیر آوردم(.ص)22
بار دیگر عالمان در اتا تحقیق گرد می آیند بی آنکه شرزین در میان آنان باشد .عالمان رشته کلام را به د زست
می گیرند :ده بار گفتم و نشنیدید؛ جای چنین رساله در گنج آثار بوعلی خالی ست...بوی کفر که مـی
گفتند از آن نشنیدم ...این رساله در نظرم جواهری می نماید که دیوانه ای به خود آویخ تـه بـود .آن
من میمیرم ،و دانایی را نمیشود ُکشت! 17