Page 13 - Navidenou-Arzhang No 29
P. 13
دورۀ اوّل ،سالِ چهارم ،شمارۀ ،29فروردین و اردیبهشت 1402 ارژنگ دوماهنامۀ ادبی ،هنری و اجتماعی نویدنو
در قامو ِس هنرِ جدید کنورس ( )Knaurs Lexicon of Modern Artکه در آلمانِ غربی منتشر شده است،
مفهو ِم رئالیسم در دو سطح موردِ تحلیل واقع شده است :اوّل به مثابۀ تصویر دنیای بیرون از ذهن ،و د ّوم به مثابۀ
مفهومِ خاصّی از حیاتِ معنوی انسان .نمونۀ تعبیرِ ا ّول امپرسیونیسم و نمونۀ تعبیرِ دوم کوبیسم است .همین
فرهنگ در ادامه توضیح خود میگوید که دو نوع رئالیسم وجود دارد :ا ّول تصویرِ مستقی ِم واقعیت ،و د ّوم
بازآفرینیِ دنیا .بهطور عمده براساس افزا ِر بیان ِی استعارهای و انتزاعی ،در هنرِ مدرن بیشتر با نو ِع د ّوم مواجه
هستیم ،و مو ّلفا ِن فرهنگ ابرازِ شگفتی میکنند از این که این هنر گاه غیرِ رئالیستی نامیده میشود .این نکته
تنها نشاندهندۀ آناست که رئالیسم در این منبع نه یک رو ِش آفرینش ،بلکه نظامِ ویژهای از افزارِ وصفی تلقّی
شده است.
رئالیسم طبیعتا از حی ِث زبا ِن هنری دست و بالِ خود را نمیبندد :استعاره در گذشته در مقیاسِ نسبتا
گستردهای مورد استفادۀ هنرمندا ِن رئالیست واقع شده و در حا ِل حاضر نیز مورد استفادۀ آنان است ،لیکن کاملا
روشن است که ترویج بیتوجهی به تفاوتهای افزا ِر بیان و یا بهعکس تخفی ِف ماهیّ ِت رئالیس ِم نو به چیزی که از
حدّ نظا ِم ویژه ای از افزارِ وصف و بیان فراتر نمیرود؛ یا سایهای از رئالیسم را بهجای رئالیسم خواهد نشاند ،و یا
سبب خواهد شد رئالیسم در کشاکش تلاشهای هنری ناسازگار با طبیع ِت ذاتی آن قالب تُهی کند.
وظیفۀ بس مه ّم علمای استهتیکِ مارکسیست-لنینیستی ،عبارتاست از برجستهساختن ماه ّیتِ رئالیسم ،مبارزۀ
آشتیناپذیر علیه پدیدههای ضدّ رئالیستی در هنر و علیه کوششهایی که در جهت اثباتِ تئوریک ضدّ ِرئالیسم
به عمل میآید.
ضمنا مبارزه علیه ض ّد رئالیس ِم نو ،گاه در برخی از آثا ِر علمای استهتیک و مو ّرخان هنر ،به خطا جلوهای از یک
جریانِ عا ّمتر تل ّقی میشود -مبارزه بی ِن رئالیسم و ض ّد رئالیسم که به ادّعای آنان به صورت خ ّط مداومی در
سراس ِر تاریخِ هنر وجود داشته است .این نظر از این رو ناپذیرفتنی است که با اه ّمیت واقعی تاثی ِر فرایند تاریخ در
هنر در تضا ّد است .برداشتی که مطابق آن ک ّل تاریخ هنر ،تاریخِ مبارزه بین دو روند یا دو روش -رئالیسم و
ضدّ ِرئالیسم -تل ّقی میشود ،به هیچ وجه تعری ِف صحیح قوانی ِن تکاملِ هنر را آسانتر نمیکند .نسبتدادن
جنبههای خا ّص ِیک دوره از تاری ِخ هنر -یا به بیانِ دقیق تر هنرِ مدرن -به کلّ تاریخ هنر کارِ نادرستی است .
بر اثرِ تعبی ِر نادرست مضامین مبارزه بین ماتریالیسم و ایدآلیسم ،مفاهیمِ اشتباهآمیزی از این دست در تاری ِخ
فلسفه شکل گرفته است .گذشته از آن این سئوال مطرح است که آیا مقایسۀ تاریخ هنر با تاریخ فلسفه ،و قیا ِس
مفاهی ِم "ایدآلیسم" و "ماتریالیسم" در فلسفه با همان مفاهیم در هنر کارِ صوابی است؟ واقعیت ایناست که
چنین کاری با طبیع ِت خا ّص ِهنر سازگار نیست.
جمعبندی کنیم:
رئالیسم در مفهومِ وسیع آن ،واژهای است که از انعکاسِ حقیقی زندگی حکایت دارد .همۀ هنرها که هر کدام
طی ِف محدودتر یا گستردهتری از پدیدههای زندگی را در بر میگیرند و از قدرتِ نفوذ متفاوتی برخوردارند ،تا
حدودی به بازآفرینی حقیقی واقع ّیت میپردازند .اگر از این زاویه بنگریم ،در آن صورت رئالیسم در ذاتِ همۀ
هنرها وجود دارد.
عناص ِر ض ّد رئالیستی در هنر ،گاه به صورتی در آمیخته با جنبههای مهمّ ِآفرینش یافت میشوند پاسخِ این
سئوال که آیا روندهای ضدّ رئالیستی به عرصۀ هنر تعلّق دارند ،پاسخی منفی است .لیکن لازم است که مابین
روندهای ض ّد رئالیستی و پراتیکِ مشخّص هنرمندا ِن آفرینشگری که ممکن است از چنین روندهایی پیروی
کنند ،تمایز قایل شویم .گاه طبیعتِ آفرینشگ ِر هنرمند بهطور غریزی علیه جریانهای ضدّ رئالیستی طغیان
میکند ،و ما در واقع در آثارِ بسیاری از مدرنیستها با فرآیندهای بسیار ُبغرنج و متضادّی روبرو میشویم.
در این موارد سه نوع تبیین امکانپذیر است:
روش آفرینش در هنر سوسیالیستی 12