Page 10 - Navidenou-Arzhang No 29
P. 10
دورۀ ا ّول ،سا ِل چهارم ،شمارۀ ،29فروردین و اردیبهشت 1402 ارژنگ دوماهنامۀ ادبی ،هنری و اجتماعی نویدنو
موضوعا ِت اصلی آفرینش میافکند که با پرتوهای ناشی از روشهای دیگر متفاوت است .هر روشِ آفرینش ،راهِ
حلّ خود را برای مسائلی از این قبیل عرضه میکند:
مه ّمترین موضوعاتِ موردتوجهِ هنر کداماند؟ کدامین پدیدههای زندگی واقعی باید در هنر بازآفرینی
شوند؟ ماه ّی ِت تعمیمهای هنری چیست؟ افزا ِر بیان کدام است؟ هنر چه هدفهایی را دنبال میکند؟
هد ِف آفرینش هنری که استانیسلاوسکی آن را "هدفِ اَعلی" مینامد ،چیست؟
روشِ هنری مجموعهای از اصولِ آفرینش است که یک هنرمند در فرایندِ انتخاب ،تعمیم و تصویرِ پدیدهها و
امورِ ماخوذ از زندگی در ایماژهای هنری ،از آنها عزیمت میکند .لیکن این "مجموعۀ اصول" به شک ِل تعاری ِف
مجرّ ِد منطقی یا شرحهای مبتنی بر مفاهیم نیستند .رو ِش هنری که برای هر نوع فعّالی ِت آفرینشی از اهمّی ِت
متدولوژیک برخوردار است ،درعینحال ،یک موجودِ ( )Entityملمو ِس استهتیک میباشد که در ارتباط با مصال ِح
بهکاررفته در هنر ،یک ملاکِ هنجاری پدید میآورد و وسیلهای است برای تعمیمِ کُنکِرت.
معهذا ناگفته پیداست که تعری ِف عا ّم ِتئوریک و مفهومی روشِ هنری کاری است ضروری :این تعریف به ما امکان
داده است خطوطِ مم ّیزۀ بین روندهای گوناگو ِن هنری ،خطوط فکری هنری ،و رو ِش ذاتی هر کدام از آنها را در
سراس ِر تاریخ هنر با دی ِد تحلیلی ترسیم کنیم و نشان دهیم روشهای مثلا کلاسیسیسم ،رمانتیسیسم و رئالیسم
چه تفاوتهایی با هم دارند .رو ِش هنری -و این تعری ِف خاصّ به ما امکان میدهد که تمایزِ آشکاری بین رو ِش
هنری و سبکِ ( )Styleهنری قائل شویم ،-برخور ِد خاصّ به موضوع هنر یا واقعیتِ انعکاسیافته در هنر است که
برای آن موضوع یا واقعیّت ،تمثی ِل هنری فراهم میسازد :ولی سبک عبارت از نظام یا اصلی است که به وسیلۀ
آن شک ِل معنیدار یا بیانِ هنری سازمان مییابد .روش جدا از سبک یا جدا از شیوۀ ( )Mannerمنحصر به فردِ
آفرینش وجودِ خارجی ندارد .همانطوری که شیوه یا سب ِک جدا از روش متصوّر نیست .روشن است که رابطۀ
روش با سبک و سبک با شیوه ،نظیر رابطۀ عامّ با خاصّ و خاصّ با منحصر به فرد است .روش ،مفهومی وسیعتر
از سبک است و شیوۀ فردی یک هنرمند در آفرینش ،یا دستِ خ ّلاقِ خا ّص او مفهومی بازهم محدودتر است.
پرداختن به مقولۀ رو ِش هنری وظیفهای است که برای پژوهشگرا ِن استهتیکِ مارکسیستی و مو ّرخانِ
هنر در درجۀ ا ّولِ اه ّمیت قرار دارد .دلیلِ این اه ّمیت ،پیدایشِ مداوم آثارِ نو در این زمینه و جست وجوی
شیوههای نو در پژوهشِ این یا آن جنبه از این مسئله است .به این مناسبت سودمند خواهد بود که
موضع عال ِم استهتی ِک شوروی ،بوریس ریزوف ( )Boris Reizovرا در مقالهای در مجله ووپروزی لیتراتوری
(( )Voprosy Literaturyمسائ ِل ادبیّات ،شمارۀ )1957 ،1به تحلیل گذاریم:
مولّف با طبقهبندی آثا ِر منفردِ هنری به مثابۀ نمایندۀ روندها یا روشهای آفرینشِ خاصّ مخالف است زیرا به نظ ِر
او مفاهیمِ واقعی روش و روند ،چیزهایی بیشاز منتزعا ِت خالی و فاق ِد محتوای مش ّخص و تاریخی نیستند .از
دیدگا ِه او تنها یک چیز واقعا موجود است و آن اثرِ هنری است .وی می نویسد:
"بالزاک یک رئالیست است وقتیکه گوبسِک ( )Gobseckرا تصویر میکند .یک رمانتیکِ انقلابی است وقتی که
یک انقلاب ِی جمهوریخواه را تصویر میکند ،و یک رمانتیکِ مرتجع است هنگامیکه مثلا به ستای ِش "پزشکِ
دهکده" یا "کشیشِ روستا" (در داستانهایی به همان نام) و یا دانیل دارته ( )Daiel d'Artezسلطنتطلب
میپردازد ،زیرا بالاخره این گونه شخص ّیتها کهنه و مطرودند!
"بنابراین ظاهرا میتوان چنین نتیجه گرفت که در آثا ِر یک فرد ،ح ّتی در یک داستا ِن واحد ،میتوان هم به روشِ
رئالیسم برخورد کرد ،هم به رو ِش رمانتیسیسمِ ارتجاعی ،و هم به رو ِش رمانتیسیسمِ انقلابی .این سخن به چه
معنی است؟ به این معنی که تعاریفِ تیپولوژی ِک روندهای واقعی ادبیّات در تاریخ ،بهطور طبیعی و ناگزیر به
مهملات میانجامد زیرا که هیچکدام از آنها در نفسِ خود با واقعیت تطبیق نمیکنند”.
روش آفرینش در هنر سوسیالیستی 9