Page 11 - Navidenou-Arzhang No 29
P. 11

‫دورۀ ا ّول‪ ،‬سا ِل چهارم‪ ،‬شمارۀ ‪ ،29‬فروردین و اردیبهشت ‪1402‬‬  ‫ارژنگ دوماهنامۀ ادبی‪ ،‬هنری و اجتماعی نویدنو‬

‫طبیعی است که روش و روند در خلاء و خارج از آثا ِر هنری وجود ندارد همانطوری که مثلا میوه ای وجود ندارد‬
‫که سیب‪ ،‬گلابی یا غیرِ آن نباشد‪ .‬لیکن علمی که با طبیعتِ زنده سروُکار دارد از آنجا شروع نمیشود که وجو ِد‬
‫یک سیب شناخته میشود‪ ،‬بلکه از آنجا شروع میشود که مفهو ِم انواعِ (‪ )Species‬بیولوژیک شکل میپذیرد‪.‬‬
‫عل ِم هنر نیز به نوبۀ خود مستلزمِ پژوهشِ تیپولوژیکل پدیدههای ذاتی فرآیندِ هنری‪ ،‬یعنی خواستارِ یک برخور ِد‬
‫حقیقتا علمی با هنر است‪ .‬الب ّته مابینِ افرا ِد هنرمندی که نمایندۀ یک روندِ واحدند‪ ،‬و حتّی در اثر یک هنرمن ِد‬
‫واحد ‪ ،‬همانطوری که به درستی مورد توجه ایزوف قرار گرفته است‪ ،‬تفاوتهای عمده ای وجود دارد‪ :‬غالبا توجه‬
‫به اصولِ گوناگونِ آفرینش در آثا ِر متفاوتِ یک هنرمند میشود و این امر همواره مستلز ِم د ّق ِت شایسته است‪ .‬با‬
‫اینهمه این دلیل ناظر به این نیست که ما نسبت به مطالعۀ هنر یک برداش ِت ضدّ ِتیپولوژیک اتخاذ کنیم‪.‬‬
‫برعکس‪ ،‬همیشه باید خصای ِص عامّ را در خاصّ موردِ تاکید قرار دهیم‪ .‬وقتیکه مطالعۀ یک اث ِر هنری از ح ّد قبول‬
‫وجودِ آن و پژوهشِ ویژگیهای فردی آن فراتر نمیرود‪ ،‬وقتیکه هیچ جنبۀ تیپولوژی ِک اثر برجسته نمیشود و با‬
‫هیچ مکتب یا روشِ خاصّی رابطه نمییابد‪ ،‬این مطالعه به نفیِ دیالکتیکِ عامّ و خاص و به نامگرای ِی (نومینالیسم)‬

                                                                                  ‫استهتیک میانجامد‪.‬‬

‫تفاو ِت هنرمندانی چون استاندال و بالزاک‪ ،‬تولستوی و گوگول‪ ،‬رپین و کرامسکوی (‪ ،)Kramskoi‬چایکوفسکی و‬
  ‫موسورگسکی هر قدر هم فاحش باشد‪ ،‬همۀ آنان یک رو ِش واحدِ رئالیستی را مبنای خ ّلاقی ِت خود قرار دادهاند ‪.‬‬

‫در یک معنی گستردۀ معرفتشناختی‪ ،‬نیاز به تصویرِ حقیقی واقعیّت‪ ،‬و تطابق بین هنر و زندگی‪ ،‬از عناصرِ‬
‫اساسی رو ِش رئالیستی است‪ .‬لیکن این تعریف بسیار عامّ است و برای تشریح مشخّصتر ماهیّتِ روش رئالیستی‬
‫دق ِت بیشتری لازم است‪ .‬حقیقتخواهی‪ ،‬نه تنها ازطرف هواداران رو ِش رئالیست‪ ،‬بلکه همانطور از طرف‬
‫پیروان روشها و روندهای دیگرِ آفرینش نظیرِ کلاسیسیسم‪ ،‬رمانتیسیسم‪ ،‬و اخیرا از سوی ناتورالیسم هم مطرح‬
‫شده است‪ .‬لیکن مفهومِ "حقیقتِ هنری" نه تنها بهواسطۀ هنرمندانی از روندهای گوناگون به طرق متع ّدد و‬

                          ‫متفاوت تعبیر شده‪ ،‬بلکه گاه از معانی متعارض‪ ،‬اگر نه متضا ّد‪ ،‬اشباع گردیده است ‪.‬‬
‫ارائۀ رئالیستی حقیقت‪ ،‬نه تنها از نظریههای انتزاعی‪ ،‬ذهنگرایی (سوبژکتیویسم) وجلوههای گوناگون فورمالیسم‪،‬‬
‫بلکه از هرگونه سیاههپرداز ِی (‪ )Inventory‬ناتورالیستی فاکتها نیز فرسنگها فاصله دارد‪ .‬این نکته قابلِ فهم‬

                                           ‫است‪ ،‬زیرا بالاخره ناتورالیسم یکی از انواع پستترِ رئالیسم است‪.‬‬

‫حقیقت و حقیقتمندی در هنرِ رئالیست نه تنها مستلز ِم دقّت در شرح نمودِ خارجی پدیدهها‪ ،‬بلکه مستلزمِ این‬
‫نیز هست که ایماژ با ماهیّتِ درونی آنچه تصویر میشود‪ ،‬تطبیق کند‪ .‬آنچه مورد نیاز است‪ ،‬نه نمودهای صرفا‬
‫خارجی است و نه ذهنیّتِ عنانگسیخته‪ ،‬بلکه نفسِ واقع ّیت است در جلوههای اساسی آن که به توس ِط‬
‫هنرمندی که جهانبینی او بهوساطت شرایطِ تاریخی مشخّصِ زندگی مردم شکل گرفته است‪ ،‬محتوای فکری و‬
‫با ِر استهتیک کسب کردهاست‪ .‬اینها اصو ِلاساسی تعبیرِ رئالیستی حقیقتاند(رجوع شود به بخش حقیقتِ هنری‬

                                                                                    ‫در فص ِلد ّوم)‪.‬‬
‫نقشِ حقیقت در هنرِ رئالیستی در تعریفِ انگلس روشن شده است‪" :‬رئالیسم‪ ...‬علاوه بر حقیقت در‬
‫جزئیات‪ ،‬به معنی حقیقت در بازآفرینی شخص ّیتهای تیپیک در شرای ِط تیپیک نیز هست" ( ‪K. Marx and F.‬‬

                                               ‫‪.)Engels, Selected Correspondence, Moscow, 1975. P. 379.‬‬

‫روش آفرینش در هنر سوسیالیستی ‪10‬‬
   6   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16