Page 12 - Navidenou-Arzhang No 29
P. 12
دورۀ ا ّول ،سا ِل چهارم ،شمارۀ ،29فروردین و اردیبهشت 1402 ارژنگ دوماهنامۀ ادبی ،هنری و اجتماعی نویدنو
وجه مش ّخصۀ روشِ رئالیستی ایناست که میتواند عمیقا در جنبههای مهمّ جهانِ واقعی نفوذ کند؛ این روش
مستلزمِ دریافتِ وسیعی از زندگی ،نمایشِ حقیقی "شخص ّیتهای تیپیک در شرای ِط تیپیک" و بیا ِن مشخص
(کُن ِکرت) است .هن ِر رئالیستی تمثی ِل هنری خودِ زندگی است .از این روست که روشِ رئالیستی از هنرمند
میطلبد که توجه خود را بر واقعیّت متمرکز سازد ،به هنرمند کمک میکند زندگی را حقیقتمندانه تصویر کند.
ولو این که با امیا ِل ذهنیِ خوشایند یا ناخوشایند او مغایرت داشته باشد .تاثیر رو ِش رئالیستی در تاریخِ هنر،
غالبا" خود را بدین ترتیب محسوس ساخته است که به هنرمندان کمک کرده است تا حدودِ زیادی به
محدودیّتهای طبقاتی خود فائق آمده و علیرغم تعصّبا ِت طبقاتی خود ،به آفرینشِ تصاویرِ عمیق و دقیقِ
راستین زندگی دست یازند .دقیقا از این حیث بود که انگلس از توفی ِق بزرگ رئالیسم در آثا ِر بالزاک سخن
میگفت که خود را علیرغم تع ّصباتِ سیاسیاش ناچار یافت نه تنها ناگزیری سقو ِط اشرافیّ ِت محبوبِ خود را
تایید کند ،بلکه آنان را به مثابۀ مردمی تصویر کند که شایستۀ سرنوش ِت بهتری نیستند .
در اینجا لازم است رئالیسم به مثابۀ یک رو ِش آفرینش
هنری که خا ّص یک رون ِد ویژۀ تاریخی در هنر است ،و
رئالیسم به مثابۀ یکی از خصایصِ انعکاسِ حقیقی زندگی که
در همۀ هنرهای واقعی یافت میشود ،تمایز قایل شویم.
رئالیسم در این معنی اخیر ،جزئی از طبیع ِت آفرین ِش هنری
است.
مسئلۀ رئالیسم یکی از مه ّمترین مسائلِ استهتیک و تئوریِ
هنر را تشکیل میدهد .در حالِ حاضر این مسئله موضوع
حا ّدترین بحثهاست .امروزه مسئلۀ رئالیسم یک میدان نبر ِد
منظّم است .در آثارِ ارتجاعی مربوط به استهتیک ،رئالیسم
مورد حملاتِ شدیدی واقع میشود .انواع مرتجعان با
شیوههای متنوّع ،رئالیسم در هنر را نفی کرده و خواستارِ
استقلالِ هنر از واقع ّیت و م ّدعیِ "آزادی بدون قیدوُشر ِط" آفرین ِش هنری هستند و برای آنان این آزادی "عملا
به این معنی است که هنرمند ح ّق دارد تصویرِ حقیقی زندگی را نفی کند و به ستایشِ ضدّ ِرئالیسم بپردازد.
ترویج ضدّ ِرئالیسم با نادیدهگرفتن عامدانۀ زندگی مردم و مسائ ِل اساسی آن در جریانهای ارتجاعی هنر
بورژوایی ،عزیمت به قلمر ِو آسیبشناسی روانی (پسیکوپاتولوژی) ،تحقیر افکا ِر انسانگرا و خو ِد انسان ،و نفی
رسال ِت والای هنرمند همراه است .مثلا هانری آژل ،منتقدِ سینمایی فرانسه بر آن است که انسان موجودِ ناقضی
است که در یک دنیای فاقدِ ثبات ،چهار دست و پا میلولد :وی همچنین میخواهد ما را متقاعد سازد به اینکه
انسان باید خود را نه در لحظۀ عظمتاش ،بلکه در لحظۀ رخوت و نومیدی ،یا در لحظاتی که تردیدها ارزشِ
روح او را زیر علامتِ سئوال قرار میدهند ،تصویر کند.
واقعستیز ِی ذاتی هنرِ بورژوایی گاه میتواند به اشکالِ ملایمتری نیز جلوه کند :ممکن است هنرمندی تصاوی ِر
ماخوذ از زندگی را به ما عرضه کند ،ا ّما به جای بازآفرین ِی حقیقی یک پدیده ،فقط به تایید نظرِ ذهنی خود
دربارۀ آنچه تصویر میکند ،بپردازد .این برداشت خواستا ِر آناست که هنر نباید به "تحلیل و تبیین" بپردازد،
بلکه باید دنیا را به همانگونهای که هنرمند میبیند تصویر کند بی آنکه مطابق بودن یا نبودن بینشِ هنرمند
با حقیق ِت عینی زندگی را در نظر آورد .با تبعیت از این دستورالعمل امکان دارد هنر حتّی رئالیستیتر جلوه کند،
لیکن در واقع چیزی فراتر از تقلی ِد رئالیس ِم رئالیستی نخواهد بود زیرا چنین هنری ،به عل ِت بریبودی از اصول،
ض ّد رئالیستی است.
روش آفرینش در هنر سوسیالیستی 11