Page 11 - Navidenou-Arzhang No 28
P. 11

‫دورۀ اوّل‪ ،‬سالِ چهارم‪ ،‬شمارۀ ‪ ،28‬بهمن و اسفند ‪1401‬‬  ‫ارژنگ دوماهنامۀ ادبی‪ ،‬هنری و اجتماعی نویدنو‬

‫اساسیترین جنبۀ کُمیک همیشه تضادّی است بین شک ِل خودنما‪ُ ،‬پرطمطراق و ظاهر ًا مهمّ ِپدیدهای که نشان‬
‫داده میشود‪ ،‬ومحتوای پوچ‪ ،‬مبتذل و بیربطِ آن‪ .‬هستۀ مرکزی ُکمیک را نه نف ِس بیخاص ّیتی بلکه بیخاصیّتی‬
‫م ّدعی به پُرخاصیّتی؛ نه نفسِ پیری بلکه پیر ِی متظاهر به جوانی‪ ،‬نه نفسِ کهنگی بلکه کهنگی آراسته به‬

                 ‫لبا ِس تازگی‪ ،‬نه نف ِس بیاه ّمیتی بلکه بیاهمّیتیِ خودستایانه و مردم فریبانه تشکیل میدهد‪.‬‬

‫گوگول از ما میخواهد نه بر بینیِ کج‪ ،‬بلکه بر رو ِح کج بخندیم‪ .‬معایب یا زشت ِی جسمانی چیزی است که هیچ‬

‫آدمِ عاقلی نمیتواند آنرا مسخره کند‪ ،‬ولی اگر فردی با بین ِی کج خود را الهۀ زیبایی بداند‪ ،‬آنوقت ما دیگر فقط‬
‫ناظرِ خصوص ّیا ِت جسمانی او نخواهیم بود‪ ،‬بلکه عوام ِل اخلاقی و استهتیک را نیز در نظر خواهیم گرفت و به او‬
‫خواهیم خندید‪ .‬همۀ ما گاهی به افرادی برخوردهایم که خود را بسیار مه ّم و چون ظرفی ممل ّو از گوهرِ گرانبها‬
‫میدانند ولیکن در وارس ِی دقیق‪ ،‬بیارزش و توخالی از آب در میآیند‪ .‬بیتردید همینگونه اشخاص الهامبخ ِش‬
‫نکتۀ ظری ِف لاروشفوکو بودند که میگوید "وقار‪ ،‬را ِز بدن است که برای پوشاند ِن معای ِب روح اختراع شده‬

                                                                                           ‫است‪)۶(".‬‬

‫نوشتههای مربو به مسائل و تئوری هنر طبق معمول از این واقعیّت شروع میکنند که مقولۀ کُمیک تضا ّدهای‬
‫مع ّینی را بیان میکند‪ ،‬ولیکن وقتی به این مسئله برمیخورند که دقیقاً کدام تضا ّدها هستۀ مرکز ِی این مقوله را‬
‫تشکیل میدهند‪ ،‬اختلافِ آنها شروع میشود‪ .‬به عقیدۀ ارسطو "کُمیک نتیجۀ ناسازگاری یا تضادّ بینِ زشت و‬
‫زیبا است"‪ .‬او کُمِدی را بازآفرینی پستترین آدمها میداند‪ ،‬البته نه در فاسدترین شکلشان‪ ،‬بلکه از زاویهای‬

                           ‫کُمیک‪ .‬به نظ ِر او ُکمیک آن نوع زشتی است که به انسان آزار یا آسیب نمیرساند‪.‬‬

‫این برداش ِت متفکّرِ یونان‪ ،‬یا بهقول مارکس هگ ِل دنیای باستان از برداشتِ هگ ِل واقعی که کُمیک را نتیجۀ‬
‫تضا ّد بین پدیدههای موجود و آرما ِن استهتیک میداند‪ ،‬اساس ًا متفاوت است‪ .‬ولی هگل بیشتر با کُمیک در هنر‬
‫سروکار دارد نه در زندگی واقعی‪ .‬به این ع ّلت است که او در تحلیلِ اوضا ِع کُمیک توجّه خود را به تضادّ بی ِن ایده‬

  ‫و ایماژ متمرکز میسازد‪ .‬از پیشروانِ او‪ ،‬کانت جوهرِ کُمیک را در تضا ّد بینِ پست و متعالی جستوجو میکند‪.‬‬

 ‫ژان پل سارتر و شوپنهاور تضادّ بی ِن مسخره و معقول را جوهرِ ُکمیک تل ّقی میکنند‪ .‬به اعتقادِ شوتز‬
‫)‪ ،(Schütze‬جوه ِر کُمیک در تضا ّد بی ِن آزادی و محدود ّیت (فقدانِ آزادی) نهفته است‪ .‬برگسون در توضیح‬
‫جوهرِ ُکمیک بر تضادّ بین آنچه خودکار است و آنچه زنده است تاکید میورزد‪ .‬سالی )‪ (Sully‬آنرا تضادّ‬
‫بینِ آشنا و عادّی از یک سو‪ ،‬و غیرِمتعارف از سوی دیگر میداند و فولکلتس )‪ (Volkelts‬آنرا در تضا ّد بینِ‬
‫آنچه گرانبهاست و آنچه بهنظر میرسد گرانبهاست جستوجو میکند‪ .‬گرچه در این برداشتها نکا ِت مه ّمی‬
‫نهفته است و همۀ آنها از جنبههای مثبتی برخوردارند‪ ،‬ولیکن بهدلی ِل محدودیّتهای متافیزیکی و ایدهآلیستی‬

                                                               ‫از لحاظِ متدولوژی اه ّمیتِ چندانی ندارند‪.‬‬

‫در استهتیکِ قبل از مارکس‪ ،‬عمیقترین تحلیل از طبیع ِت مقولۀ ُکمیک توسطِ دموکراتهای انقلاب ِی روسیه ارائه‬
‫شده است‪ .‬برای آنان کُمیک یک مقولۀ استهتی ِک انتزاعی نبود‪ .‬آنان عمدتا به این دلیل به پرداخ ِت تئوریکِ این‬
‫مقوله ه ّمت گماشتند که کُمِدی‪ ،‬هجو)‪ ، (Satire‬و خنده از مهمّترین ِسلاحهای مبارزۀ اجتماعی هستند‪ .‬در‬
‫استهتی ِک قبل از مارکس‪ ،‬هیچ اثری چون آثا ِر دموکراتهای انقلابی روسیه در قرنِ نوزدهم مسئلۀ کمیک را در‬

       ‫پیون ِد مستقیم و ارگانیک با تضا ّدهای اجتماعی و هدفهای جنبشِ رهاییبخشِ اجتماعی نشان نداده بود‪.‬‬

     ‫مقولات استهتیک‪ُ /‬کمیک ‪10‬‬
   6   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16