Page 29 - Navidenou-Arzhang No 26
P. 29
دورۀ اوّل ،سا ِل سوّم ،شمارۀ ،26مهر و آبان 1401 ارژنگ دوماهنامۀ ادبی ،هنری و اجتماعی نویدنو
راستی "این غریبۀ ژولیده" کیست که میخواهد "در سرش ِت خود چون درختی تناوَر ببالد و بر بالاترین
شاخهاش ،زیباترین پرنده نغمه سردهد"؟ او کیست که اینچنین گُستاخ و فراخ ،سودای "فُرو بلعید ِن
خورشیدها و پراکندنِ پویاییِ زیستن در فضاهای ُمرده" را در َسر دارد؟
او انسانی است خاکی که "از رگ رگا آت میگذرد" .شورندهای " َسراپا رَستخیز" که برای واژگون ِی همۀ
ابعادِ خواریها و آشفت ِن آرام ِ افیون تنوره میکشد تا "همۀ خوارشدگان بالا بیافرازند" و "ریاضیّاتِ ِخرَد و
شاقولِ تجربه ،جانشینِ عَزایمخوان ِی عَتیق" شود .ا ّما او "رسو ِل نابودی" نیست ،زیرا که"در وجود ،ستارههای
عشق ُو دلبستگی ،گوهرِ سازندگی وُ همبستگی است" .او ویرانگ ِر ویرانیهاست تا زمین با آسمان در خندهای
بیامیزد و "کودکان در بنفشهزارها" ،شادمانه بد َوند .او انسا ِن نوینِ دورانسازی است که عُصارۀ همۀ رنجها،
آرزوها ،و دان های بشری است ،و آفتابی است که در کمرک ِ دوران ،لَختی پابهپا میکند.
☘☘☘
واژهواژه و سطرسطرِ این دفتر ،از ذهنِ تاریخ و طبیعت میگذرد و با بهرهگیری از ابزا ِر اشکالِ متنوّع شعورِ
اجتماعی -بهویژه هنر و فلسفه ،-آنرا در بارگا ِه زیبایی انسان به شکوفه مینشاند .آیندهای از شع ِر ناب،
زیستنامۀ بشری و درسنامۀ جانهای وارَسته و بالَنده است که هرچند به ظاهر در 14بن ِد ناهمگون و مجزّا
سُروده شده است ،ولی پیوندی درونی و رَوَندی پویا ،سراس ِر مجموعه را به نگی ِن الماسگون بدل میسازد ،در
گُمترین زوایای تودرتوی ِشگَر ِف زیستنامۀ بشریت خود را در معر ِض وحشتناکترین عذابها قرار میدهد ،با
َبردگان رنج میکشد ،همدو ِ تُهیدستان میستیزد ،با آزاد َمردان بهدار آویخته میشود ،و حسرتها و ماتمها،
یاسها و ُامیدها ،شکستها و پیروزیهای بشری را میپوید و در هر لحظۀ انسانِ امروز و جامعۀ انقلابی ایران،
زیستی جاودانه دارد .او در تاریخ ،و تاریخ در او میز َید:
"ما ذَ ّراتِ نوریم .دانههای َزرّین در این کا ِه بیهوده ایم .ما َسن لاخِ ستارگان را در می ن َوردیم .ما دارندۀ ُعنوانی
ِشگَرفیم :انسان! نه مار ،نه م ُور ،نه َبد َبده ،نه غ ُو ْک ،نه هزارپا ،نه خَرزَهره :انسان! با همۀ طنی ِن بُلورینا "...
(بند)10
☘☘☘
"با پچپچۀ پاییز" ،نغمهسازِ هستیِ انسان است .طبری این پچپچه را در پاییزِ انقلابِ شکوهمن ِد ما ،در آغازِ
سرمای سخت میآغازد؛ ولی در تمامِ رگههای آن ،طنینِ زندۀ فریادِ بهاریا ،جان را به شکوفه مینشاند.
خودِ او در بندِآخر (بند )14این دفتر ،ابرهای رنگین را پَس میزند و روشنیرا دراین میدان چنین غربال میکند:
"در پچپچۀ پاییز فریا ِد بهاریام را شنیدی؟ من چون گُلِ یخ ،نگینِ که ُربای ِی خود را در سرما می ُگشایم(".بند)14
آری ...در این برگریزانِ بیآفتاب ،این "پچپچه" است که فریاد میشود .باشد تا بارِ دیگر ،برآیند نیروی
نهفتها ،بیدار ِی فریاد را در گُلخندِ بهار آواز کند.
توضیح ارژن :این نوشته باراول در نشریه راه توده دوره اول منتشرشده است .با وجود جستجوی بسیار متاسفانه
موفق به شناخت نام نویسنده نشدیم.
بازگشت به نمایه
آنگاه که َکر َکسهای وحشی با گلۀ َغزالان میجنگند 28