Page 28 - Navidenou-Arzhang No 26
P. 28

‫دورۀ اوّل‪ ،‬سا ِل سوّم‪ ،‬شمارۀ ‪ ،26‬مهر و آبان ‪1401‬‬  ‫ارژنگ دوماهنامۀ ادبی‪ ،‬هنری و اجتماعی نویدنو‬

‫دیگر‪ -‬آنگاه که دیالکتی ِکتاریخ و انسا ِن انقلابی را ترسیم میکند‪ ،‬این واقعیّتِ دردناک را با بیانی َحماسی بازگو‬

                                                                                              ‫میکند‪:‬‬

‫"تاریخ سربازا ِن واقعیِ خود را از میانِ بهترینها بر میگزیند و سپس آن بهترینها را نامزدِ وحشتناکترین‬

                                          ‫شکنجهها و رنجها میسازد‪ .‬چنین است تجلّیِ مح ّبتِ تاریخ "!‬
‫در این دفتر نیز‪َ ،‬ژرفای سرنوشتِ خوی را با کلن ِ شعر میپوید‪" :‬بی نَصیب از عشق و ِنعمت‪ ،‬پایا ِن تکوی ِن من‬

‫است‪ :‬برای غوُطه زدن در اقیانوسِ فراسویی‪ ،‬بی بهره از لاژوَردِ آسمانهای آینده و فَ َورا ِن ابرها ِی آتشبا َر ‪ ،‬در‬
                                             ‫تبعیدی پوُک‪ ،‬منعکس در آینۀ دوگانۀ بود و نبود"‪( ...‬بند‪)2‬‬

‫"نَصی ِب من آسیب بود و توشۀ من نَ َبرد‪ .‬در ُگلزارۀ رامِ ِ خود بر خارآگینیِ من َتسخَر مزن! سرنوش ِت نیای تو و‬

                                ‫نیاکا ِن تو آسان نبود‪ .‬دیری است می گفتم‪ .‬دیری است می دانستم‪( .‬بند‪)۹‬‬
‫ا ّما "پایانِ تکوینِ" او به مفهو ِم نابودی نیست‪ .‬در اینجا ذه ِن پویا واژۀ "تکوین" را با بینشی دیالکتیکی در قلبِ‬
‫واژۀ "پایان" گنجانده است‪ .‬زیرا "پایانِ" هر چیز آغا ِز هستی چیزِ دیگری است و "تکوین" را هرگز پایانی نیست‪.‬‬

‫و او بهاین ترتیب‪ ،‬آغا ِز زندگ ِی نوینِ اندیشههای انسانی و بالندۀ خود را پایانی برای تکوی ِن پَسی ِن آن میداند‪.‬‬

                                                       ‫همانگونه که مانی در آستانۀ مرگ به شاپور گفت‪:‬‬

                                                    ‫"در ویرانیِ َسرای وجو ِد من‪ ،‬آباد ِی جهانی است "‪.‬‬
‫و به همین ع ّلت است که او از بازگشتِ بارو ِر خوی سخن میگوید‪" :‬ولی باز می گردم با پادشاهانِ تگرگْ و‬

‫ستارگانِ بان ْ زَن‪ .‬باز می گردم با عُصارۀ فرا ْزگیرِ ُسنبله ها‪ .‬برای لِشتنِ آت ِ پوس ِت شما زنده ها‪ ،‬و تافتۀ نرمینۀ‬

‫روحَم در میا ِن دندانهای شماست‪ .‬باز میگردم تا در همۀ ریشه ها‪َ ،‬هماهنگیِ گر ِم آسمانها را بنَوازیم‪ :‬در روزی‬

                                                                   ‫مَعصوم‪ .‬در روزی خِرَدمَند‪( .‬بند‪)2‬‬

                                                                  ‫☘☘☘‬

‫او "شکوفۀ اُمید ُو آرزو"ست‪ .‬بزرگی و خدای ِی انسان را تنها نه بر زمین‪ ،‬که بر زمان و جهان‪ ،‬اندیشهای یقین‬
‫میداند؛ چراکه او عاشقِ انسان و عا ِلم به توانِ راستی ِن اوست‪ ،‬بههنگامی که "جُ ّبههای چرکین" برکنده شوند تا‬
‫"مَرمَرِ انسانی نمودار گردد"‪ .‬و در چنین هنگامهای است که "پنجه بر َپروین میپیچد و در آما ِس ُفروزانِ‬

                                                                          ‫خورشیدها رستاخیز میکند"‪.‬‬

‫در لحظههای نا ِب َفرازِ و بالِ ِ این دفتر‪ ،‬پیون ِد انسان و تاریخ تا مرزِ یگانگی گره میخورد‪ .‬سِیر و گشتِ او در‬
‫تاریخ‪ ،‬تنها کنجکاویِ َپرسِهزنانه بر گذری مع ّطر نیست‪ ،‬عبورِ دشوار و فَرازمندِ فرزانهای است که "با ُمش ِت درشتِ‬
‫انسانی برای کارهای بزرگ" به این سَرا آمده است و "گلاوی ِز زمان با مکان‪ ،‬اکنون با گذشته‪ ،‬زمین با آسمان‪،‬‬
‫سایه با تصویر‪ ،‬این سو با فَراسو" را بر پهنۀ تابناکِ بیداری میگشاید و از "کاخ های فیروزه و بازارهای دارچین‬
‫و ناوهای دریازنان و قطارهای بَردگان و شبکۀ آبنو ِس حَ َرم" به سوی "آینههای ِس َپنجی نسبیّت" ره میگشاید تا‬
‫"با زنگیا ِن رنجک از تور ِی جاذبه بگذرد و به لامَکان صعود کند" و در "روزِ خردمند"‪ ،‬در سایۀ درختِ شهرِ‬

         ‫آرزو‪ ،‬جایی که "دلها بر گی ِر دلهاست‪ ،‬بهدور از رن ِج پیشینیان"‪ ،‬دَمی با "کبوترِ قاص ِد شعر" بیاساید‪.‬‬
‫و دراین گذا ِر تلخ و تن ‪" ،‬گاه درویشی‪ ،‬گاه شهسواری زینا َوند‪ ،‬گاه گلخَنبانی بر خاکستر‪ ،‬گاه عارفی بر دار و‬

                                                                  ‫گاه رهروی گمراه"‪ ،‬راهپیمایی میکند‪.‬‬

‫آنگاه که َکر َکسهای وحشی با گلۀ َغزالان میجنگند ‪27‬‬
   23   24   25   26   27   28   29   30   31   32   33