Page 30 - Navidenou-Arzhang No 24
P. 30

‫دورۀ ا ّول‪ ،‬سا ِل سوّم‪ ،‬شمارۀ ‪ ،04‬خرداد و تیر ‪2422‬‬  ‫ارژنگ دوماهنامۀ ادبی‪ ،‬هنری و اجتماعی نویدنو‬

‫‪ - 6‬با افزودن «والا» مانند‪ :‬والاگهر‪ ,‬والانژاد‪ ,‬والامقام‪ ,‬والانَ َسب‪ ,‬والاجاه‪.‬‬

‫‪ -7‬با تکرار ِهمان کلمه‪ .‬مانند‪ :‬میرمیران‪ ,‬گیلگیلان‪ ,‬بهبهان‪ ,‬مردانمرد‪ ,‬کسکسان (به کسکسانش نمیدم‪ ,‬به‬
                                                                         ‫همه کسانش نمیدم) ‪ ،‬شاهنشاه‪.‬‬

‫تکرار برای تشدید وتاکید‪ ،‬به اشکا ِل دیگری نیز بهکار رفتهاست مانند‪ :‬خوا ِب خواب‪ ,‬مس ِت مست ‪ ,‬خوبِ خوب‪,‬‬
                                                                                    ‫جانِ جان‪ ,‬مر ِد مرد‪.‬‬

‫فردوسی می گوید‪ :‬به پیش آیدم زود نیزه به دست‪ .‬که در پیشِتان مر ِد مرد آمده است‪.‬‬

                                                    ‫‪ - 2‬با افزودن پیشوند « شاه» مانند‪ :‬شاه لوله‪ ,‬شاه سیم‪ ,‬شاهراه ‪.‬‬

                                                    ‫ب) کوچکسازی‬

‫ا ّما علائمِ مربوط به تصغیر در فارسی بسیار وسیع است که هم به کمک پساوندها‪ ،‬و هم به کم ِک واژهها انجام‬
                                                                                              ‫میگیرد‪.‬‬

                                                                    ‫●) پساوندهای تصغیر‬

‫پساوندهای تصغیر را می توان در فارسی به چهار گروه تقسیم کرد‪:‬‬
                                        ‫الف‪ .‬پساوند «کاف»‬

                              ‫ب‪ .‬پساوندهای «چه» و «زه»‬
                                            ‫ج‪ .‬پساوند «ل»‬

                                 ‫د‪ .‬پساوندهای «و» و «ی»‬
                  ‫اینک نمونههایی در هر باره ذکر میکنیم‪.‬‬

                                                                       ‫الف) پساوند کاف‬

‫گروه اول مانند‪ :‬مردک‪ ،‬دنبک‪( ،‬دنب= دم)‪ ،‬فندک (فند)‪ ،‬خرک‪ ,‬سگک (سگ)‪ ،‬نمک (نم)‪ ,‬سوزنک (به معنای‬
‫سوزاک)‪ ،‬سنجاقک (حشرهای است)‪ ،‬چارَک (وزن)‪ ،‬پشمک‪ ،‬طفلک‪ ,‬چنبرک (چنبر)‪ ،‬غمبرک (غم و بر‪ -‬غمبرک‬
‫زدن)‪ ,‬جفتک‪ ,‬حسنک‪ ,‬زردک‪ ,‬پشتک‪ ,‬خرک‪ ,‬کلک‪ ,‬تشتک‪ ,‬کندک (خندق)‪ ،‬دستک‪ ,‬چشمک‪ ,‬پرک‪ ,‬دوشک‪,‬‬

                                                            ‫سنگلک‪ ,‬برفک‪ ,‬سرخک‪ ,‬موشک‪ ,‬گزک و غیره‪.‬‬
‫بررسی انفرادی هر واژه که با کا ِف تصغیر همراه است‪ ،‬نشان می دهد که پسوند «ک» همیشه نق ِش تصغیر ندارد‪,‬‬
‫بلکه مانند پسوند «هاء»‪ ،‬عملکر ِد آن سخت گوناگون است و موضوع فقط به تصغیر یا ساخت ِن اسم آلت (مانند‬

                                     ‫سگک‪ ,‬خرک‪ ,‬کلک) یا بیماری (برفک‪ ,‬سرخک‪ ,‬سوزنک) ختم نمیشود‪.‬‬

                                  ‫در شعرِ زیرینِ مولوی‪ ،‬استفادۀ شیرین و متنوّعی از پسوند «ک» شده است‪:‬‬

                                                          ‫مستکِ خویش گشتهای‪ ,‬گه ترشک گهی خوشک‬
                                                                   ‫نازک دلبرک چه؟ در هنرک نه غولکی‬

                                       ‫گروه دوم مانند‪ :‬مرتیکه‪ ,‬زنیکه‪ ,‬بچه ایکه (در اصطلاح مردم اصفهان)‬

   ‫بزرگسازی و کوچکسازیِ واژهها در زبا ِن فارسی ‪29‬‬
   25   26   27   28   29   30   31   32   33   34   35