Page 10 - Navidenou-Arzhang No 24
P. 10
دورۀ ا ّول ،سالِ س ّوم ،شمارۀ ،04خرداد و تیر 2422 ارژنگ دوماهنامۀ ادبی ،هنری و اجتماعی نویدنو
با این حال صحیح نیست با مشاهدۀ این که ارسطو در تحلیلِ خود ماهیّتِ زیبایی را صرفاً از زاویۀ ساختی تعریف
کرده است ،او را به بادِ سرزنش بگیریم که خود را به ضوابطِ صوری محدود ساخته است .این سرزنش سزاوارِ
برخی از پیروا ِن ارسطو هست ،ولی سزاوا ِر خو ِد او نیست.
گرۀ قضیه در اینجاست که به نظرِ ارسطو ،انسان ،ضابطه و معیا ِر زیبایی است؛ انسان با ارزیابیاش از اشیاء ،با
امکاناتش و چگونگی ادراکش از جه ِان واقعی.
از این نظر ،بی ِن استهتیکِ ارسطو و تحوّ ِل هنر در جامعه پیوندی ارگانیک وجود دارد .کاملاً طبیعی است هن ِر
دموکراتیک و انسانی یونا ِن باستان که ابعاد و نسبتهایش با انسان سنجیده میشد ،این اندیشه را به وجود آورد
که انسان معیارِ زیبایی است .این تئور ِی زیبایی که طب ِق آن زیبایی در طبیع ِت جهانِ مادّی نهفته است و در
صفا ِت عینی اشیاءِ مشخص نظی ِر تناسب ،هماهنگی ،و تقارن ) (Symmetryتج ّلی مییابد ،در اساس یک
تئور ِی ماتریالیستی بود.
برداشتِ ارسطو نه تنها برای علمای استهتیک ،بلکه برای هنرمندان نیز گیرایی داشت .به نظ ِر آنان این برداشت،
تثبی ِت ضواب ِط عینی برای زیبایی و تنظیمِ قوانین آنرا ممکن میساخت و قواعدی برای زیبایی بهوجود میآورد
که شناختِ آنها میتوانست رهنمودی برای آفرینشِ هنری فراهم سازد.
بنابراین اتفاقی نیست که برداشتهایی از زیبایی که از استهتی ِک ارسطو نشأت می گرفت ،در عصر رنسانس در
نظراتِ استهتی ِک کلاسیسیستها و حتی در قرن 22در نظرات استهتیکِ روشنگران ) (Enlightenersپذیرش
وسیعی یافت .این برداشتها که هماهنگی و تناسب را ماهیّتِ زیبایی معرفی میکردند با هم متفاوت بودند ،زیرا
آفرینندگانِ آن ها میکوشیدند نسبتها و معیارهای دقیقی را که با بهکاربردن آنها زیبایی میتوانست تحقق
پیدا کند ،تعیین کنند.
ویلیام هوگارس ،عالمِ استهتیک و هنرمند معروفِ انگلیسی در قرن 22در رساله خود تحت عنوان تحلی ِل
زیبایی ( )William Hogarth, The Analysis of Beautyحتی به یک "خطّ ِزیبای ِی" خا ّص اشاره
میکند که به اعتقاد او به بیان ماهیّ ِت زیبایی کمک میکند .این خطّ یک خطّ ِممتدِ سینوسی است که هر یک
از منحنیهای آن زیباست و مجموعِ آن نیز چشمنواز است .او معتقد است یک چنین خطّی ،بدنِ انسان،
برگهای یک درخت ،شکلِ اشیایی که توس ِط انسان ساخته میشود ،و نظائ ِر آنرا توضیح میدهد.
در تئوریهای استهتی ِک متعدّدی که در عص ِر رنسانس و در عص ِر حاضر تنظیم شده ،قوانی ِن ریتم و تقارن ،رابطۀ
هماهنگ بین کل و اجزاء ،و وحدت در تنوع ،آنگونه قوانی ِن زیبایی تلقّی شدهاند که خودِ طبیعت مق ّرر ساخته
است .قوانی ِن هنری و قاعدۀ آفرین ِش هنری از این تئوریها استنتاج شده و بعدا تکمیل گردیدهاند.
تئوریهایی که زیبایی را هماهنگی ،اندازه و تناسب تلقّی کردهاند ،صفا ِت عینی پدیدههای جها ِن واقعی را در نظر
گرفتهاند .این طرزِ تل ّقی در واقع را ِز استحکا ِم این تئوریهاست و دقیق ًا همین طر ِز تلقّی است که نفو ِذ آنها را در
فعالیتِ عملی ،و خصوصاً در آفرین ِش هنری انسان تعیین میکند .از سوی دیگر ،ضعفِ آنها در این است که
مختصا ِت شک ِل خارجی را تشکیلدهندۀ ماهیّتِ زیبایی میدانند.
علمای استهتی ِک ایدهآلیست این استدلال را که زیبایی را میتوان به نسبتهای ریاضی تغییر داد ،یا با یک
فرمولِ مطابق با آن بیان داشت ،مردود میشمردند .آنان بهنوبۀ خود ،از این اصل شروع میکردند که زیبایی را
نمیتوان با منطق سنجید و بیان کرد ،زیرا که ماهیّتِ زیبایی در توانای ِی آن در ابقاءِ معنی نهفته است :آنان تاکید
میکردند هرچه مج ّسمهسازا ِن رنسانس ،مج ّسمههای عصرِ کلاسیک را اندازه گرفتند تا بتوانند قوانی ِن ک ّلی برای
مقولا ِت استِهتیک /زیبایی؛ تعریف و ماه ّی ِت آن 9