Page 18 - Navidenou-Arzhang No 23
P. 18
دورۀ ا ّول ،سالِ سوّم ،شمارۀ ،32فروردین و اردیبهشت 1041 ارژنگ دوماهنامۀ ادبی ،هنری و اجتماعی نویدنو
- 2بدونِ وجود تخ ّی ِل نیرومندِ هنری ،اث ِر هنری ممکن نیست .وجود تخیّ ِل نیرومندِ هنری یعنی وجودِ "قریحۀ"
(تالانت) هنری .شکّی نیست که قریحه به مثابۀ فطرت و موهبتی باید در شخص ّی ِت روانی هنرمند وجود داشته
باشد و آنرا نمیتوان اکتساب کرد ،ولی قریحۀ فکریِ "پرورش و رشد نیافته" بهجای دوری نمیرود و لذا باید آن
را با تمامِ قوا پرورش داد.
این نکاتی است که نگارنده سودمند شمُرد به نوشتههای گذشتۀ خود دربارۀ مسائ ِل مختل ِف هنری برای دقیق
کردنِ برخی مفاهیم بیافزاید.
سرچشمه :مجلۀ دنیا ،سا ِل نهم ،شمارۀ ،2پاییز 1207
☘☘☘
* بخشی از درسگفتار"هنر و شناخت" در بابِ شباهت و اختلاف میان هنر و علم
(برگرفته از کتاب "پایههای هنرشناسی علمی" اثر آو ِنر زیس):
"...اینکه هنر ،شناختِ ما را از جهان بالا میبرد ،دال بر این است که هنر با علم وجو ِه مشترکی دارد .علیرغمِ
همه تفاوتهایی که بین این دو شکل آگاهی اجتماعی وجود دارد ،هر دو تجار ِب جریا ِن پرشتا ِب زندگی را در در
چشمرسِ انسان قرار میدهند ،افقِ دی ِد انسان را بازتر می کنند ،او را با زندگی انسانهای دورهها و کشورهای
مختلف آشنا می سازند ،ماهیتِ پدیدههایی را که از زندگی واقعی گرفته میشوند روشن می سازند ،و در میان
این پدیدهها ،به جنبه هایی که در تجاربِ عادی زندگی از حیطه دریاف ِت انسان به دور میماند پا میفشارند.
هنر همیشه کشف و شهود است :حتی در موردِ جنبههای آشنای زندگ ِی روزمره ما ،هنر میتواند بر وجوهی تکیه
کند که ما را قادر میسازند آشنا را در ناآشنا و ناآشنا را در آشنا ببینیم.
موضوع و شک ِل شناخ ِت زندگی به وسیلۀ هنر با موضوع و شک ِل شناختِ آن به وسیلۀ علم متفاوت است .اما این
سخن بدان معنی نیست که دانشِ علمی و دانش به دست آمده از طریقِ هنر کامل ًا با یکدیگر متضادند .مشکل
میتوان این حکمِ گمراه کننده بعضی از علمای ِاستِهتیک را پذیرفت که" :عینی ِت ( )Objectivityعلمی و عینیتِ
هنری در دو جهتِ مخالف حرکت می کنند" (.)Robert Hainard
روبرت هینارد ،عالمِ استهتیکِ سوئیسی که این سخن را در مقالهای تحت عنوان "علم و هنر" بیان کرده ،به
عنوان "سندِ" گفتا ِر خود به شکسپیر اشاره میکند و میگوید :شناختی که خواننده از هر کدام از آثار شکسپیر
درباره عص ِر مطرح شده در آن اثر به دست میآورد ،کمتر و سطحیتر از شناختی است که از یک تحقی ِق علمیِ
مربوط به آن اثر کسب می کند .طبیعی است که تراژدیهای شکسپیر نمیتوانند دانشی را که از یک کتابِ
درسی تاریخ پیدا می کنیم به دست دهند و در واقع هم به دست نمی دهند .امّا ،عکسِ این نیز صادق است.
دانشی که از هاملت یا شاهلیر کسب میکنیم ،از یک کتا ِب درسی تاریخ قابل وصول نیست.
هنر ،بر خلاف عل ِم تاریخ ،واقعیاتِ تاریخی را به ترتی ِب زمانی (کرونولوژیک) مطرح نمیکند و به اسنا ِد تاریخی
کاملاً وفادار نمی ماند .هنر ،قوانی ِن حاکم بر رویدادهای تاریخی را تدوین نمیکند .در مقابل ،عل ِم تاریخ نیز
نمیتواند چون هنر ،سرنوش ِت یک ملت را با تصویرِ سرنوشت افراد روشن سازد .همانطوریکه زندگی هاملت یا
لیر سرنوشتِ جامعه انگلیس را روشن می سازد ،یا نمیتواند ما را با چنان قدرتی با مسائل کلی روبرو سازد که
نمایشنامه های شکسپیر روبرو می سازند.
هنر و علم -وجود شباهت و اختلاف 17